#بغض_غزل_پارت_131
-آره بابا دروغم چیه.
-همین موقع نیما گوشی رو از دست من گرفت ، تلفن و زده بودند روي پخش و صداي سهیل و همه می شنیدند نیما
خطاب به سهیل گفت:
-پس چی فکر کردي آبجی ما رو دست کم گرفتی ؟
-چه طوري تو ؟
-خیلی خوبم یعنی همه خوبیم و بهتر از این نمی شیم جایت خیلی خالیه سهیل.
-حق رو بهتون میدم ، من که الان اینجام دارم از خوشحالی بال در میارم چه برسه به شما که اونجایید.
-چه فرقی بین اینجا و اونجاست؟
-فرق هست ، فرقش هم در اینه که شما الان پیش غزل هستید ولی من نیستم آخه خیلی دوست داشتم از نزدیک
بهش تبریک بگم ، فکر کنم الان قیافه اش خیلی دیدنی باشه درسته؟
-آره اگه ببینیش خنده ات می گیره ، از تعجب موهاش شبیه سیخ شده.
-خب حالا تو هم مسخره نکن نبینم من نیستم دخترمون رو اذیت کنی ها.
-وقتی نیستی چه طوري می خواي ببینی که خط و نشون می کشی.
-حالا یه جور می بینم ، دیگه اونش به تو ربطی نداره.
-کم آوردي ؟
-کی من ؟! عمرا خیال کردي.
-تو اونجا هم آدم نشدي.
-نیست که تو ادم شدي.
در این لحظه گوشی رو از نیما گرفتم و گفتم : بده من ببینم گوشی رو ، واسه ي چی داداشم رو اذیت می کنی ؟
-نیما متعجب نگام کرد و گفت : خوبه والا دور زمونه برگشته.
romangram.com | @romangram_com