#بغض_غزل_پارت_128


-خودتون خبر ندارید ؟

-از چی ؟

-نتایج کنکور.

-چطور مگه ؟

خواستم قبولیتون رو در دانشگاه تبریک گفته باشم.

-من اصلا متوجه نبودم آرمان چی می گه و فکر می کردم داره با من شوخی می کنه و اصلا حوصله شوخی رو نداشتم

و گفتم:

-شوخی با مزه اي بود ولی نه در این موقعیت.

-من شوخی نمی کنم . الان روزنامه رو به رومه و نوشته خانم غزل مهربانی نام پدر مهدي ، شماره شناسنامه 000 قبول

شده دانشگاه تهران ، در گروه مترجمی زبان انگلیسی باور کنید شوخی نمی کنم ، من خیلی خوشحال شدم وقتی اسم

شما رو تو روزنامه دیدم نتونستم تحمل کنم و به شما زنگ زدم تا اولین نفر باشم که به شما تبریک می گم.

-واقعا راست می گید ؟

-آخه اگر دروغ می گم شماره شناسنامه شما رو از کجا می دونم ، حالا ببینم شماره شناسنامه ات همینه یا نه ؟

-بله ، همینه که شما می گید.

-پس واقعا بهتون تبریک می گم ، امیدوارم موفق باشید.

-آقا ارمان واقعا راست می گید ، اشتباه نمی کنید ؟ انگار دارم خواب می بینم.

-شما خواب نیستید بیدار بیدارید و الان هم باید به فکر یه سور حسابی باشید.

-سور واسه ي چی ؟

-دست شما درد نکنه دانشگاه قبول شدید و نمی خواید سور بدید.


romangram.com | @romangram_com