#بغض_غزل_پارت_116


امیدوارم دانشگاه رو قبول بشی و همیشه « من از آن سوخته دلانم که ز کس کینه ندارم » پس خیالت راحت باشه آخه

و همه جا موفق باشی ، اگر دوست داري خوشحالم کنی درست رو خوب بخون تا همیشه موفق باشی . نامه رو با یک

قطعه شعر از فریدون مشیري به پایان می رسونم:

گم شدم در این هیاهو گم شدم تو کجایی تا بگیري داد من

گر سکوت خویش را می داشتم زندگی پر بود از فریاد من

دوست دارم بی نهایت با صداقت تا قیامت

سهیل خسته.

» البته الان ظرف شستم خسته ام «

دلم گرفته بود ، می خواستم گریه کنم ولی خودم رو کنترل کردم و همه ي گلبرگهایی که روي گیتار ریخته بود رو

جمع کردم و توي پاکت نامه کنار نامه اش گذاشتم و پاکت رو قایم کردم و بعد گیتار رو پایین بردم تا به بچه ها

نشون بدم.

اون شب ، شب عجیبی بود خواب به چشمانم نمی اومد ، شاید می ترسیدم بخوابم و دوباره خواب هاي ترسناك ببینم .

تا نیمه هاي شب بیدار بودم و به خودم و سهیل و سرنوشتش فکر می کردم ، نمی دونم چه موقع بود که خوابم برد.

فصل پنجم

امتحان عربی و ریاضی رو هم دادم و هر دو امتحانم رو تقریبا خوب دادم آخه نیما و سهیل خیلی زحمت کشیده بودند

تا به یک چیزي یاد بدهند. به هر ترتیب امتحانهاي خوبی بود و مطمئن بودم با نمره بالا قبول میشم. هفته بعد قرار بود

نتایج کنکور اعلام بشه من که عین خیالم نبود چون خوب میدونستم که چطور به سؤالها جواب دادم ولی نیما و سهیل

دل توي دل نداشتند تا جوابها داده بشه، سهیل بیشتر از این ناراحت بود که موقع اعلام نتایج ایران نیست، سه روز

دیگر پرواز داشت، دوست نداشتم این سه روز تمام بشه، او به درخواست پدر این سه روز آخر رو پیش ما اومده بود


romangram.com | @romangram_com