#بغض_غزل_پارت_115
-باشه الان می یارمش
سریع به اتاقم رفتم و بدون اینکه لباسم رو عوض کنم جعبه ي گیتار رو باز کردم. واقعا باورم نمی شد ، روي گیتار پر
بود از گلبرگهاي رز صورتی و گل مریم . آخه سهیل از کجا می دونست که من رز صورتی و گل مریم دوست دارم .
گلها رو کنار زدم و گیتار رو برداشتم . بوي ادکلن سهیل رو می داد . وقتی اون رو به دستم گرفتم حس عجیبی به من
دست داده بود ، احساس می کردم سهیل روبه روم ایستاده و داره بهم لبخند می زنه . وقتی گیتارو برداشتم زیرش
یک پاکت پیدا کردم . برداشتم و باز کردم . روي یک کاغذ طرح دار که طرح کاغذ هم سایه ي گل رز صورتی بود و
با خط خوش خودش هم نوشته بود:
چه آرزوي محالی است زیستن با تو مرا همین بگذارند یک سخن با تو
زندگی عشق نیست ، زندگی محبت است ، اگر محبت رو بشناسی همیشه عاشقی ،
کاش می دیدم چیست ؟ آنچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست
غزل عزیزم سلام:
نمی دونم چی برات بنویسم که خوشت بیاد ولی می دونم که تو اینقدر مهربون و ساده اي که با یک بیت شعر هم
راضی می شی و می شه دلت رو به دست آورد . همیشه این رو یادت باشه که محبت هزینه اي نداره پس مهربان باش
، مهربانتر از همیشه و این رو هم آویزه ي گوشت کن که هیچ راهی براي اثبات حماقت کوتاهتر از انکار نیست . البته
اینها رو من نمی گم نویسنده هاي بزرگ می گن . نخند ، چرا می خندي ؟ خودت تو هم بلد نیستی می گم نخند . مگه
با تو نیستم ؟ خارج از شوخی خواستم بگم از این که می خوام برم من رو ببخش . زود بر می گردم . هر موقع دلت
برام تنگ شد که فکر نمی کنم بشه این نامه رو بخون ویاد من بیفت . حالا هم براي اینکه ناراحت نباشی و من رو
ببخشی این نامه رو برات نوشتم . به قول شاعر:
در آن شهري که مردانش عصا از کور می دزدند
من خوش دل محبت جستجو می کردم
romangram.com | @romangram_com