#بغض_غزل_پارت_105

رو به او کردم و گفتم:

-سهیل الان میدونی چه طور باید من رو خوشحال کنی؟

-آره خوب میدونم، دیگه بعد از این همه مدت خوب میشناسمت قاقالی لی میخواي، درسته؟

-قاقالی لی چیه؟ آلو و لواشک.

-نکنه اینا که میفرمایید چلو کبابن؟ خب قاقالی لین دیگه.

-حالا هر چی، میخري یا نه؟

-یه ذره میخرم زیادیش ترش میکنی.

-تونترس.

در حین آلو خوردن بالا رفتیم تا به یک رستوران خانوادگی رسیدیم. سهیل گفت که دنبالش برم و وارد رستوران

شدیم، جاي باصفایی بود چند تخت کنار رودخانه بودند

گفتم:

-سهیل اون پایین جاي با صفاییه، کنار رود هم هست بریم اونجا بشینیم.

-قرار ما هم همونجاست.

-راست میگی؟ پس بریم.

-بریم ولی مراقب باش از پله سر نخوري، خیسن.

-حواسم هست، راستی سهیل؟

-جانم!

-دوستات دخترن یا پسر؟

-دوست داري کدوم باشن؟

-دوست ندارم دختر باشن.

romangram.com | @romangram_com