#بغض_ترانه_ام_مشو_پارت_66


ـ من از تمام پرسنلم يه اعتبار مي خوام. كي مي تونه اعتبار شما بشه؟ البته به جز خونوادتون.

دوست نداري بگي من دخترعموتم، قبول. اعتبار مي خواي؟ اونم قبول.

ـ پس با اجازه من يه تماس داشته باشم؛ فقط ضامن من ايران نيستن، مشكلي نيست؟

دوباره جناب سرخلوتيان نيش چاك دادن و خيلي پر ذوق اظهار فضل نمودن.

ـ اگه سرشناس باشن اصلا مشكلي نيست.

حسام هم با اون نگاه يخ زدش تاييد كرد حرف آقا رو.

دستام رو شماره ها لغزيد و ناخودآگاه يه لبخند قاطي صورتم شد. چقدر دلم برات تنگ شده رفيق. صداي چند بوق و بعد صداي خواب آلودش و باور اين كه منو الان مي كشه و در آخر حرفاي خارجكي كه به خوردم مي داد.

ـ بي زحمت فارسي حرف بزن يه نمه حاليمون شه داداش.

صدام آروم بود؛ ولي پنج جفت چشم ميخ من بود و دهنم. خب روتونو بكنين اون ور. خجالت هم كه اصلا تو مرامشون نيست.

ـ تويي ترانه؟ دختره ی بي شعور اگه اون جا صلوة ظهره، دليل نميشه اين جا نصفه شب نباشه.

ـ بي تربيبت سلامتو خوردي؟

ـ كوفت و سلام. نصفه شب زنگ زدي سلام كني؟

ـ نه خب، جون ترانه كارم گيربود.

ـ مگه كارت گير باشه يادي از من بكني. حالا نمي شد يه چهار ساعت ديگه كارت گير مي افتاد؟

ـ جون ترانه ببخشيد.

ـ مي دوني كه خر شدن تو رده ی كاريم نيست.

ـ بله، حاليمه عزيز دل؛ فقط يه اين بارو.

ـ تو كه از خواب انداختيمون. بگو اين گره چيه كه توی سليطه با اون دندونای گرازيت هم نتونستي بازش كني و دخيل بستي به ضريح من؟

romangram.com | @romangram_com