#بغض_ترانه_ام_مشو_پارت_64


***

زنده باد برچسب استاندارد! سخت ترين مرحله اجرا شد؛ پس بقيش چيزي نيست. از زير نگاه ميكروسكوپانه ی سميه خانوم رد شدن و يه كج خند تاييد كننده رو لبش ديدن يعني روز خوبي رو شروع كردم. درو پشت سرم بستم و يه به اميد تو زير لبي واسه ضميمه قوت قلبم گفتم و باز به اين فكر افتادم كه اگه ذات نجيب حسام هموني باشه كه مهسا توصيف كرده عمرا من شاغل بشم امروز. باز هم قاسم و يه دهن هنرنمايي و باز هم چشم غره مصلحتي من. چقدر بامزه س، با همه مزاحم بودنش بد مدله بامزه س. اين هم دومين قوت قلب بنده.

سوار تاكسي ميشم و واسه خودم يه نوشابه تگري باز مي كنم كه يه امروزو باكلاس تشريف فرما بشم شركت پسرعمو جان يا همون حسام سر تخته شسته شده معرف مهسا.





***

نگام ميون كارت تو دستم و برج رو به روم بالا و پايين شد و باز فكرم كشيده شد به اين كه نوه ی فاروق خانه ديگه. همينو بايد ازش انتظار داشت.

از پله هاي سنگي بالا رفتم و در شيشه اي خود به خودي و جني باز شد و من هم عين بچه هاي دو ساله ذوق كردم و ازش گذشتم و كج شدم طرف اطلاعات. اين اگه نگهبانشونه، مهندساش ديگه چين؟ والا! يه لبخند از اون مدلا كه به قول مهسا تنها در مواقع گره گشايي ازش استفاده مي كردم به نگهبان يا بهتر بگم شاه جيگر رو به روم زدم و اونم يه لبخند كه نه يه دهن وا كرد كه تا غذا پريروز تو معدش رويت شد و گفت:

ـ امرتون؟

ـ شركت مهندسي گيتي گستر كدوم طبقه س؟

ـ از طبقه ی دهم به بعد.

دروغ؟ منو نيگا، گيتي گسترو گفتما؟ وا؟ نخوره ترشي، يه چي درست حسابي در مياد اين سر تخته شسته.

ـ ممنون از كمكتون.

ـ خواهش مي كنم، وظيفه بود.

فاكتور از اون نيش كنترل نشدش ميشه روش حساب كرد. دوباره كج شدم طرف آسانسور و چون امروز رو دور شانس بودم آسانسور تحت اختيارم تو طبقه همكف بود و من خيلي شيك جلو اون دو تا چشم واردش شدم. گفت طبقه دهم به بعد. حالا مگه چند طبقه س؟ نه بابا! بيست تـــــــا؟ نه، خوشم اومد، غير از سر تخته شسته شدنش ميشه روش حساب باز كرد.

تو لابي نگام افتاد به بردي كه آدرس هر گروه رو داده بود. بيستم، مديريت. يعني من بايد برم بيستم؟ از اوج خوشش مياد.

ـ خانوم مي تونم كمكتون كنم؟

برگشتم طرف صاحب صدا. نه، فكر كنم فقط همون نگهبانه رو ميشه روش حساب كرد.

romangram.com | @romangram_com