#بغض_ترانه_ام_مشو_پارت_42
ـ راستي چرا نموندي؟
ـ خيلي دلم مي خواست؛ ولي خب يه كاري پيش اومد مجبور شدم.
ـ پس ديگه من برم، راستي اون ماه اجاره بيشتر ميشه.
بله، مي دونم نرخ اجاره اين قصر اليزابت با تورم سن شما به اندازه شما رشد ارزي خواهد داشت. مممنون از يادآوريتون. هميشه مايه انرژي مثبت من سميه خانومه. بعد از رفتن اون موج مثبت نگاهي به خونه به قول شاهمرادي جان سالم تحويل داده انداختم و يه پوف هم قاطي نگام كردم و گفتم:
ـ تولد بوده يا كلاس عملي تئوري پرتاب نارنجك؟ خدايا من از اين همه امانت داري بنده هات در تحيرم.
صداي گوشي موبايل دوباره يه ناخن كشيد رو اعصابم و من هم براي خفه كردن اون صداي ناقوس مانندش بدون نگاه به شماره گوشي رو چسبوندم به گوشم.
ـ بله؟
ـ مگه سر سفره عقدي كه ميگي بله؟ عشوه كيلوييات تو فرق سرم.
ـ بنال ببينم دوباره چه گندي بالا آوردي، اين وقت شب گذر خطت به گذر خطم افتاده؟
ـ شعور هم يه ذره نداري آدم دلش خوش باشه.
ـ مهسا!
ـ هان؟ چته؟ اگه مرحمت فرمودم و منت سرت گذاشتم واسه خاطر اينه كه بهت بگم اين فرهاده مي خواد ما دو تا رو دودر كنه و خودشو خاك تو سر تر از ايني كه هست.
ـ چي؟
ـ ببين امشب داشتم از دم در اتاقش رد ميشدم يهو شنيدم ... واي ترانه مديونيا اگه فكر كني من فالگوش وايسادم.
ـ اونو كه من اصلا باورم نميشه تو اهل اين كارا باشي.
ـ باريكلا جيگر. بعد يهو شنيدم داشت در مورد يه مهموني واسه كاركناي بيمارستانشون حرف مي زد. غلط نكنم آخر اين هفته س.
ـ خب به من و تو چه؟ چه ربطي به دودر كردن داره؟
ـ آخه نفهم، اگه فرهاد بره صد درصد ...
romangram.com | @romangram_com