#بغض_ترانه_ام_مشو_پارت_39


ـ لطفا.

ـ خواهش مي كنم.

انگشت اشارش با تكيه گاه آرنج به لبه شيشه پايين كشيده شده، ميون لباش فشرده مي شد. خب فرهاد من، بي خيال غرور، گورپدر نگار، نگار ديگه تكرار نميشه! حداقل نسترن تكرار نگار نميشه.

ـ فرهاد عشق هميشه خوب نيست؛ ولي اكثر اوقات بهترين انتخاب زندگيه. نسترن براي تو مي تونه بهترين انتخاب باشه.

ـ درد من اينه كه ... اَه ... اصلا كاش بهت نمي گفتم.

ـ كه چي؟ كه بذارم يه عمر پاسوز ندونم كاري نگار بشي؟

ـ نسترن اون قدر تو اون بيمارستان خراب شده خاطرخواه داره كه ديگه نيازي به من بدبخت نباشه واسه خانوم.

ـ مطمئني نيازي به تو نيست؟

ـ لپ كلامتو بگو، نپيچون خانوم.

ـ نسترني كه بنده امروز رويت كردم، انگاري بدجور دلشون واسه اين آكله ما سريده.

ـ توهم زدي خير باشه.

ـ حالا من توهم زدم يا تو خاك تو سري حرف عزيز دلتو باور نمي كني.

لبخند بساط پهن كرده روي صورتتو عشق است عمو جان. كيف حالك؟ انگاري ناجور كيفت كوكه.





***

نگامو از صورتش گرفتم و دادم ارزوني گچ كارياي سقف.

ـ اين دو سال سخت بود؟

romangram.com | @romangram_com