#بغض_ترانه_ام_مشو_پارت_31


ـ در هر صورت لطف كردين.

ـ اينا چه حرفيه؟ اگه مشكلي پيش اومد شمارمو پشت چك نوشتم. باهام تماس بگيرين.

نگام روي لبخند نرگس كه در مراسم بال در آوردنش خوش بود موند. آخه كوچولو تو رو چه به حرفاي بزرگونه؟ برداشت آزاد نكن خانومم. شما تو حال و هواي رمانات خوش باش. ما هم با همين يه برگ چك.

خداحافظي كردم و از واحدشون زدم بيرون. يه آپارتمان بزرگ و قديمي ساخت تو پاسداران. وضعشون ولي خوبه. منم نوه فاروق خانم. كم چيزي نيستم. آره، مخصوصا با اون خونه پايين شهر و بي پولي سر ماه. اين پول هم براي سميه خانوم.





***

گوشيو چسبوندم به گوشم و گفتم:

ـ قبل از سلام عليك گفته باشما، من پول غذا گرون بده نيستم، صنار سه شاهي در ميارم بريزم تو حلق اين رستوران داراي مفت خور؟

ـ سگ خور! باشه، تو بيا مهمون من.

ـ پس افتخار ميدم در ركابم باشي.

ـ گمشو، تا نيم ساعت ديگه پاتوق.

ـ مي بينمت.

ـ باي.

اينم از قرار امروز. بازم به مرام خدا كه حرفمونو دروغ نكرد جلو اين نرگس ورپريده. رو نكرده بود داداش به اين هلويي رو. جای مهسا خالي كه از پاچه برادر جان يه دور بالا بره، يا جاي مهديس خالي كه همه عشوه هاي نريخته و تو دلش مونده رو واسه برادر جان خرج كنه. يادم باشه معرفيش كنم به اين دو تا. تنها خوري تو مرامم نيست.

دوباره گوشي زنگ خورد و من بدون نگاه كردن به صفحه تو گوشي گفتم:

ـ اي تو روحت، ديگه چيه؟ پشيمون شدي؟ بابا يه ناهاره ديگه.

ـ ببخشيد، خانوم فرزين؟

romangram.com | @romangram_com