#بغض_ترانه_ام_مشو_پارت_11


فرهاد ـ آره حاليمه، اون قدر حاليمه كه بدونم دلش واسه اين دور هم بودن تنگ شده بوده و مريضيش يه بهونه س. من دكترشم؛ پس خوب مي دونم. صدا خندمون اگه نره بالا غصه مي خوره. چند هفته س گذرت اين وري نخورده خواهر من؟ پس بي خيال، بذار هم اون خوش باشه، هم ما.

دلم چيزي مي خواد، شبيه اسمي به نام آرامش. دلم مي خواد سر بذارم رو بالش و بي خيال همه وقتايي بشم كه فرهاد شوخيش رو به جدي بودنش مي بخشه. فرهاد عصبيه، پر از حس بد عذابه.

ماه من غصه چرا؟

فرهاد دلگيره.

ماه من غصه اگر هست بگو تا باشد.

فرهاد جان نخور اين زهرو. غصه مال تو نيست، مال منه.





***

فرهاد ـ من نمي فهمم، تو كه ده تومن تو حسابت داشتي.

ـ همون حرف گلرخ جون راسته. تو مثل اين كه نفست از جا گرم در مياد! آخه خوشگل پسر با ده تومن تفم نمي اندازن كف دستت. همين هم كه پيدا كردم خدايي قصريه واسه من.

مهسا ـ حالا تنهايي؟

ـ چه عجب شما با من حرف زدي!

مهسا ـ شما حرف نزن، بي شعور نمي تونستي يه خبر به من بدي؟

ـ اون وقت دوست داشتي حرفم جلو آقا بزرگ دو تا بشه؟ من قسم خوردم بي كس رو پا خودم وايسم.

مهسا ـ خرجتو چطور در مي آوردي؟

نگام تو آيینه به صورت پر حرص و رگ برجسته پيشوني فرهاد بود. غيرتت تو حلقم.

ـ تو يه رستوران نيمه وقت كمك آشپز بودم. دو ماهي هست رستوران تعطيل شده.

romangram.com | @romangram_com