#بلو_پارت_94


-نه نه چیزش.

سروان-دوستش؟

-بله. با اون بود، من با ماشین خودم رفتم.

سروان-ماشینت چی بوده؟

-تیبا، الان هنوز توی جاده است.

رضا-تو جاده چیکار میکنه؟!!!

«به در نگاه کردم، ارسلان کو؟ به سوان نگاه کردم سروان سری به طرفین به معنی "چی" تکون داد و رضا گفت:» با توام پگاه.

-ارسلان اومد دنبالم.

رضا-ارسلان وسط جاده اومد دنبالت؟

-نه یکی اذیتم...

رضا روشو برگردوند و دوباره سرو ته اتاقو بالا و پایین کرد.

سروان-کیا تو مهمونی بودن؟

-من چندنفر رو میشناختم؛ همه رو نمیشناختم.

romangram.com | @romangram_com