#بلو_پارت_46


مادرجون-مادر قربونت برم سکته میکنی.

طاهر-خیله خب خیله خب بدتر آبروریزی نکن بسه مادر، مادر،... مادر تو بشین، باباجون شما هم نیا من میبرمش.

باباجون-نه نه من میام تو بشین ارسلان. «زیر لب گفت:» خروس لاری شده اینم.

وضع بدی شده بود، گریه ام گرفته بود، کاش انقدر معروف نشده بودم، الانم موضوع داغه اومدیم بیمارستان همه ببینن مارو؟ شالمو قشنگ کشیدم جلو و موهامو تو کردم که قیافه ام شاید شناخته نشه. سربلند کردم دیدم طاهر عین بادیگاردا همه رو نگاه میکنه. برای خانواده ی بابا این موضوعات غیرقابل هضمه، الان به طاهر بگن خون پگاه حلاله سرمو قطع میکنه...

باباجونم گیر داده بود به طاهر و هی میگفت: فیلمو کیا دیدن؟

طاره-باباجون من نمیدوتنم حالا مهم نیست پای پگاهو دریابیم.

باباجون-دِ مهم نیست که چرا امیرارسلان شبیه جومونگ شد روی سر اون بنده خدا پرید؟

طاهر منو شاکی نگاه کرد و گفت: جواب بده.

باباجون به من با اخمی از تردید نگاه کرد و گفتم: من مگه میدونستم اینطوری میشه؟

طاهر-حالا فهمیدی؟ برای هزارمین بار پاتو از اینطور داستانا بیرون بکش.

یکی بلند گفت: عـــــــه! این که پگاه بلوئه.

باباجون-کیه؟ پگاه هولئه؟

«دستمو جلوی صورتم گرفتم و طاهر سریع دورم کرد، به بخش اورژانس رسیدیم و تا عکسمو ببینن و بریم بخش ارتوپد این جریان ده بار اتفاق افتاد... دو سه نفر هم سریع گوشی درآوردن و طاهر سر همه اشون به قول باباجون قاطی کرد که کسی فیلم نگیره. باباجون خیلی خوب دستگیرش شد که جریان از چه قراره، اخماش با یه گره کور توهم رفته بود و این منو مضطرب میکرد.

romangram.com | @romangram_com