#بلو_پارت_44
-هیچی همینطوری.
باباجون دستاشو پشت کمرش قلاب کرد و راه رفت و مادرجون گفت:
-مادر تو با کی رفته بودی؟
باباجون-نوریه اینجا جاش نیست.
مادرجون سری تکون داد و گفت:
-باشه بایرام خان.
«به من نگاه کرد و زیر لب یه چیزی گفت. یه دستمال از توی کیفش درآورد و گفت:» زیر چشماتو پاک کن.
طاهر با عکس برگشت و گفت:
-خانومه میگه پاش ترک برداشته، پاشید بریم، وایستا برم ویلچر بیارم.
باباجون-کفشت کو؟
-ارسلان انداخت دور.
مادرجون-واه! به کفش بچه چیکار داری؟
ارسلان-همون کفش پاشو شکوند، اندازه ی قد خودش کفشش پاشنه داشت.
romangram.com | @romangram_com