#بلو_پارت_30


-من خونه ی باباجون نمیام...

آرنجمو گرفت و کشید، پام پیچ خورد، اینبار خیلی بد، از درد روی زمین نشستم و گفتم:

-آی آی آی، وای پام پام....

ارسلان-دِ این چیه پوشیدی،ننه لنگ دراز شدن امتیاز داره؟

«کفشمو از پام درآورد و گفت:» دستتو بکش ببینم.

«مچ پامو تکون داد که جیغ زدم، کوتاه با نفس بریده گفتم:» واااای!

ارسلان-چیزی نیست، میتونی رانندگی کنی؟

«مچ پامو باز توی دستم گرفتم، درجا ورم کرد، از درد چشمام پر اشک شد و ارسلان گفت:»

-ماشینو همینجا میزارم صبح میام میبرم.

با گریه گفتم:

-خونه باباجون نمی...

«داد زد:» پس کجا ببرمت؟ خونه ی ننه بابای خودم؟

«با بغض نگاش کردم و گفت:» نمیام نمیام...

romangram.com | @romangram_com