#بلو_پارت_3


-دِ دیده بودم که شلوارشو روی سرش میکشیدم.

با خنده و تمسخر گفت:

مونا-اوه اوه تروخدا تو خشن نشو.

«با حرص موهامو پس زدم و در حالی که به سمت اتاق میرفتم گفتم:»

-صدبار میگم هوشیار سوا کن جدا کن باز مهمون درو میکنه، معلوم نیست از کجا اومده بود کثافت زن ندیده.

مونا باز با خنده و تمسخر گفت:

-آخی، نه که تو هم جلوه های زنونه ات برجسته و سه بعدیه.

با حرص نگاش کردم و گفتم: نه واسه تو خوبه سیاه سوخته ی زغال.

مونا خنده اشو جمع کرد، در اتاقو با حرص باز کردم دیدم چندتا دختر وسط اتاق پایپ به دست دارن میکشن، مونا خندید و گیلاس توی دستشو بالا گرفت و گفت:

-به سلامتی.

«یکیشون گفت:» نمیزنی؟

مونا-گل زدم.

یکی دیگه اشون که روی تخت یه نفره ی توی اتاق ولو بود گفت:

romangram.com | @romangram_com