#بلو_پارت_14
«ارسلان از روی سینه ی یارو بند شد و بهش نگاه کرد، زد نگاهو ارسلانو گرفتم دیدم یارو خودشو خیس کرده، ارسلان با لحن منزجر کننده ای گفت:»
-خاک بر سرت.
«با لگد توی پهلوش کوبید و ادامه داد:» دیگه از این گه ها نخوری ها، خواستی بخوری قبلش خودتو پوشک کن الاغ.
«یه لگد دیگه توی پهلوش زد و یارو از ترسش حتی آخم نمیگفت و زوزه میکشید. ازسلان برگشت منو نگاه کرد، قلبمو یهو انگار از جا کندن. یه قدم به عقب رفتم و موهای جلوی صورتمو به پشت گوشم فرستادم، پاشنه ی بلند کفشم به سنگ ریزه ها گیر کرد و زمین خوردم. ارسلان عاصی شده یه سمت دیگه رو نگاه کرد و گفتم:»
-آی آی آی دستم، وای کمرم، باسنم...
«با همون قیافه ی به طرفم اومد و گفت:»
-تو یه دونه دختر همه ی مارو میکشی بی مذهب،
«دستشو دراز کرد و زیر آرنجمو گرفت و بلندم کرد و تند تند گفتم:»
-چرا مگه چیکار کردم این عوضی بیشعور دنبال من راه....
با چشمای پر خشم نگام کرد و گفت:
-میزنم تو سرتا پگاه، پر رو بازی درنیار من باباجون نیستما...
با آرنجمو که تو دستش بود هولش دادم گفتم:
-با قلدری شروع شد؟من میدونستم این راننده اش این شکلیه اصلا زنگ نمیزدم.
romangram.com | @romangram_com