#بلو_پارت_13


-د...ی؛ دنبال ناموس من میکنی بی ناموس، جنازه اتو بندازم رو دوش ننه ات که گه بارت آورده؟

با تموم قدرت نگاه میکردم که ببینم کیو از ماشین بیرون میکشه. از توی ماشین مثل یه آشغال بیرون کشیدش، جثه ی طرف لاغر بود. جلوتر رفتم، ارسلان یقه اشو گرفت و گفت:

-بمیری یا به زور زنده بمونی؟

«ترسیدم، نکشتش بره ور دل بابا؟ چه غلطی کردم بهش زنگ زدم.»

-ارسلان؟

«حرصم گرفت قیافه ی یارو دیدم و با حرص گفتم:»

-کثافت قیافه اشو انقدر خورده و کشیده...

ارسلان بدون اینکه نگام کنه داد زد: برو تو ماشینت.

-انقدر بزنش که ازش یه کوبیده بی استخون بمونه آشغال.

یارو مسخ شده گفت:» ولم... ولم کن.

ارسلان-ولـــــت کنم؟!

با ماشیت محکم توی صورتش کوبید، جلوتر دویدم و دیدم یارو کپ کرده، نه حرف میزد نه پلک میزد، عینک دور مشکیشم توی صورتش شکسته بود. با هول گفتم:

-امیر ارسلان، تروخدا...

romangram.com | @romangram_com