#بلو_پارت_103
«ارسلان با عصبانیت گذاشت رفت و نوید گفت:» تو دربستی گرفتی من بگیرم؟
رضا-بس کنید، جلوی مادرجون و باباجون خجالت بکشید
نوید-نه انگار خیلی دستش راه افتاده که پیشنهادم میده، تو دربست توخونه هم بگی گیر میاد.
طاهر برگشت یقه ی نوید گرفته نگرفته ارسلان برگشت و طاهرُ کنار زد و با تموم قدرت توی فک نوید کوبید. شراره هم جیغ و خود زنی که پسرمو کشتن. رضا با خونسردی آرنج ارسلانُ گرفت و کنار کشید و گفت:
-صدبار گفتم زیر چونه خطر مرگ داره، باز مچتم شکوندی...
«وسط اون دعوا داشت ایراد مشت ارسلانُ میگرفت، طاهر با عصبانیت گفت:»
-حرف دهنتو میفهمی نوید اینجا میدون نیست، خونه است حرمت داره، پگاه هرکی باشه هرچی باشه رو سر ما جا داره رو چشم ما جا داره.
«نوید خون کنار لبشو پاک کرد و گفت:» ارسلان یکی طلبت.
ارسلان-چاییدی بابا دو قرونی.
شراره با گریه و حرص به پشت ارسلان مشت می کوبید و بد وبیراه میگفت و منت میزاشت که مادر نداشتید من براتون مادری کردم، اینه جوابش پگاهو سر برادرتون بزنید؟
ارسلان همونطور که پشتش به زن عمو و نوید بود بلند گفت:
-نوید غلط میکنه دهنشو باز میکنه زر میزنه...
رضا-بسه.
romangram.com | @romangram_com