رمان بی‌گناه

#بی‌گناه_پارت_3


لبخند پسر کشي زدم و در حالي که چشمامو خمار ميکردم گفتم: هر اسمي که دوس دارين انتخاب کنين جناب سرمدي .

جمشيد لبخند هيزي زدو گفت: پس با اين حساب بايد به شما گفت "غوغا" واقعا غوغا به پا کردين با رقص بي نظيرتون

خوب بانو ميتونم شما رو براي مهمونيه بعدي که توي ويلاي خودمه دعوت کنم خوشحال ميشم تشريف بيارين .

با ناز خنديدو گفتم: مگه ميشه به درخاست محترمانه شما جواب رد داد.

جمشيد: پس مياين.

من: البته .

جمشيد: پس بي صبرانه منتظرتونم .

من: همچنين.

ايووووول به اين ميگن مخ زني خداوکيلي حال کردين چجوري مخش کردم بلهههه وجي جووون بمير بدبخت گفتم که خيلي باهوش و خوشکل و کار درستم - ايششششششششششششششش.

با سرخوشي وارد خونه شدم و گفتم: سسسلاااااااممممممم بر اهل خونهههههه گل خونتون امددددددددددددددددد.


romangram.com | @romangram_com