#بیگناه_پارت_24
برسام نگاهي به اينه کردو گفت: مسيح داره تعغيبمون ميکنه.
من: چييييييي.
برسام: ادي باش مسيح خيلي تيزه
. نبايد بفهمه متوجعش شديم
برسام ماشين و توي پارکينگ پارک کردو پياده شد منم پياده شدمو وارد خونه شديم ووووي چقدر خستمه.
برسام به سمت اتاقش رفت منم به سمت اتاقم رفتمو لباسمو با نيم تنه سفيد با شلوارک کوتاهش عوض کردم و از اتاق بيرون رفتم براي ناهار سبزي پلو با ماهي درست کردم و يه قهوه شيرين درست کردم و TV رو روشن کردم و يه فيلم سينمايي ديدم برسامم توي اتاقش بود بلند شدم تا براي ناهار صداش کنم البته قبلش در زدم و با کسب اجازه وارد شدم تا قضيه ناموسي پيش نياد روي تختش نشسته بودو عينکي ري صورتش بود و لب تابشم روي پاش.
برسام: چکارم داري.
من: بيا ناهار حاضره ..... ام..
چکار ميکني.
برسام: براي سرهنگ گزارش مينويسم.
من: اها.
romangram.com | @romangram_com