#بی‌گناه_پارت_23


برسام لبخند زد وووووووي چالشوووو خدا اين پسره همچي تمومه محو لبخند قشنگش شدم دلم ميخواد انگشتمو فرو کنم تو لپاش و بهار چيزي رو بخواد به دستش نياره نچ امکان نداره اگه الان انگشتمو بکنم تو چالش جلوي اينا نميتونه چيزي بگه ولي اگه بعدا اين کارو بکنم حتما دعوام ميکنه

پس نتيجه ميگيرم الان بکنم هنوز اون چال خوشکل روي لپاش بود بهش نزديک شدم و نامحسوس انگشتمو نزديک صورتش کردم با لبخند انگشتمو فرئ کردم تو چالش با اخم برگشت نگام کرد که لبخند دندون نمايي زدم قهقه جمشيد بلند شد برسامم لبخند اجباري زد ايول چه حالي داد برسام قرار دادو امضاء کردو بعد من امضاء کردم و بعد از خداحافظي از جمشيد و مسيح و شهاب از شرکت خارج شديم يا خدا فاتحم خوندس برسام سوار شد منم با ترس و لرز سوار شدم و زير لب زمزمه کردم: اشهدلله الاهه......

برسام : چي ميگي.

من: اشهد مو ميخوندم.

برسام: چرا؟

من: خوب اخه انگشتمو کردم تو لپت.

انقدر مظلوم اين جمله رو گفتم که اخماي برسام باز شد و گفت: اخه چي بگم دختره خوب. خوب تو خونه اين کارو ميکردي نه جلوي اينا.

من: خوب انوقت تو خونه ممکن بود منو بکشي ولي جلوي اونا نميونستي چيزي بگي.

برسام: مواظب باش ناسا ندزدتت .

قهقهه ايي زدمو گفتم: نگران نباش.


romangram.com | @romangram_com