#بی‌گناه_پارت_16

قيافه شده بود انگار ناله اي خدااا اين ديگه چجوريشه - خيليم دلت بخواد پسر به اين جيگري - تو چي ميگي بابا.

سرهنگ : برو... برو يه چادر بپوش بيا کنار برسام بشين تا صيغه رو بخونم.

همچين سرمو اوردم بالا که مهره ي گردنم تقه داد.

من: چيييييييي.

سرهنگ همچين نگام کرد که فهميدم چييي يه نگاه به شلوارم انداختم ببينم ايا خيس هس يا نه که ديدم نه ابروم حفظ شده با بداخلاغي به سمت اتاق رفتم و چادر سفيده ساده ايي روي سرم انداختم و برگشتم پيش اون برج زهر مار نشستم سرهنگ صيغه يک ماهه رو خوند و الان با اين پسره که اسمش برسام بود محرم شدم سرهنگ گفت: من ديگه ميرم راستي برسام بايد تو همين خونه پيش خودت زندگي کنه البته تا وقتي که نرفتين دبي .

ترجيع دادم ديگه چيزي نگم چون اين دفعه سرهنگ حتما جفت پا مي امد تو شکمم سرهنگ خداحافظي کرد و منو اين برج زهر ماه تنها مونديم برگشتم با قيض زل زدم تو چشماش اونم همين طور اناليزش کنم قدش بلند بود و به هر کول که سهله به غول گفته بود زکي خيلي گنده و هيکلي بود به سوسوي همين واي فاي قسم هيکل شيش تيکش از زير تي شرتش هم معلوم بود منم هيززز به به چشماي درشته خماره قهوايي بيني کشيده و قلمي لباي قلوه ايي صورتي جوون ميده واسه - هييييين بهار خجالت بکش - باهات موافقم وجي. بله کجا بوديم موهاشم مشکي که به صورت خوشکلي کوتاه شده بود يعن بغلاش کوتاه بود وسطاش بلند مثل مدل موي ساسي خلاصه تيکه ايي بود لامصب.

برسام: تموم شد.

با گيجي گفتم: چي.

برسام: نگاه کردنت تموم نشد.

من: خيلي هم خوشکلي توحفه.

برسام: من مافقتم به نفعته باهام درست صحبت کني خانم کوچلو.

romangram.com | @romangram_com