#بیگناه_پارت_17
من: فلفل نبين چه ريزه بشکن ببين چه تيره.
برسام: اره زبونت خيلي تيزه.
من: بهتره بري بخوابي راهرو چمت چپ يه اتاق خالي هس ميتوني بري اونجا.
يعني خيلي زر ميزني
برسام بدون حرف چمدونشو برداشت و رفت تا کپه مرگشو بزاره- دلت مياد پسر به اين خوجلي و ماهي ننش فداش شه - اِ ه مثل اينکه تو گلوت گير کردخ وجي - ميرم افق - زودتر.
خميازه ايي کشيدم و به سمت اتاقم رفتم به خرس گفتم برو دادا من جات وايمستم.
خميازه ي طولاني سر دادم به ساعتم نگاه کردم ووووي چقدر خوابيدم لباسمو در اوردم و يه تونيک سفيد که بلنديش تا روي رونم بود پوشيدم استينش سه رب بود و يقه ي بازي داشت عادت بدم همين بود که توي خونه نميتونستم لباس پوشيده تنم کنم حتي با وجود اون برسام خان الان زنش بودم اشکالي نداره لباسم باز باشه ايا - نه- جواب خوبي بود برم يه غذايي بپزم که برسام خان دس پنجشم بخوره در اتاقم و باز کردم خارج شدم اون خرس گنده هم خواب بود خووووووب چي بپزم اها قرمه سبزي پيشنهاد خوبيست همينو ميپزم شروع کردم به غذا درست کردن و واسه خودم شعر ميخودم خيلي وقته تو اتاقه نکنه مرده بزار يه سرکي بکشم ببينم چکار ميکنه.
پاروچين پاورچين به سمت اتاقش رفتم و تصميم و گرفتم و مثل يه جنتل زن وارد اتاق بشم واسه همين يهو در باز کردم وارد شدم دهنم باز شد انگار غار عليصدر چشمام گشاد شد انگار توپ دستمم تو هوا خشک شده بود اونم وضعيتش بهتر از من نبود يعني خدا بکشتم که انگار بلانصبت خر وارد اتاق يه پسر ميشم الان شرح ميدم در چه حالي بود و بنده وارد اتاق شدم بله اقا برسام لخت بود البت زحمت کشده بود شلوارش پاش بود وگرنه الان بنده افق بودم وووووووووي هيکلشووووووو به روح ننجونم هيکلش از شيش تيکه گذاشته بود و بزار بشمارم 1...2....3 ....4.....5 ....6...7...8 هشت تيکه بووووود وووووي نه نه بگي منو الان غش ميکنم دريق از يه دونه مو روي بدنش انگار کوسه لامصب حالا هر کاري ميکنم نميتونم چشماي هيز مو درويش کنم با صداي سرفش دست از هيز بازيم برداشتم و خيلي شيک و مجلسي گفتم بيا شام حاضره بعد يه لبخند دندون نما زدم و الفرااااااااار
ميزو چيدم و نشستم 2 مين بعد با اخم و لباس پوشيده وارد اشپز خونه شد و صندلي عقب کشيد و نشست - حالا مثل يه زن خوب براي شورت غذا بکش - چييي ديگه چي چيز ديگه ايي باشه اصلا به من چه خودش واسه خودش غذا بکشه مگه بچس.
هر دو سرمو پايين بودو داشتيم غذا ميخورديم مغرور چه با کلاسم غذا ميخورد عوضش من يه پامو گزاشته بودم روي صندلي و لم داده بودم حوصله ندارم واسه غذا خوردنم ژست بگيرم...... بعد از تموم شدن غذا ش يه تشکر زير لبي کردو اشپز خونه رو ترک کرد ايششش ميزو جمع کردم و ظرفا رو شستم دوتا چايي ريختم و برگشتم توي سالن روي کاناپه نشستم و TV رو روشن کردم اخخخخ جووووون يه شبکه ايي داشت فيلم ترسناک نشون ميداد منم عشققققق فيلم ترسناک رفتم يه کاسه تخمه اوردم و شروع کردم به ديدن اقاي غرور مم داشت نگاه ميکرد فيلمه اينطوري بود که دوتا زن و شوهر ميرن ماه عسل و بگزر که موقع فيلم صحنه +18 به در رو ديوار نگاه ميکردم و بعد ادم خارها ميان سراغشون و ميخوان بخورننشون و اونا هم سعي ميکنن فرار کنن اخرم به دست ادم خارا خورده شدن و فيلم تموم شد با بداخلاغي گفتم: چه فيلم ضايه ابي بود اصلا ترسناک نبود چه مسخره تموم شد اه برسام با تعجب گفت: واقعا دختري.
romangram.com | @romangram_com