#بی_تو_مگه_میشه_پارت_66

وسوسه شدم و منم شیرجه زدم...
تو شنا مهارت داشت....اینو از حرکاتش و نحوه شناکردنش میشد فهمید....

نیم ساعت به همین منوال گذاشت و مشغول شنا بودیم...
اینقد شنا کرده بودم که خسته شده بودم....
به سمت نردبون شنا کردم ... همین که بهش رسیدم پای راستمو روی اولین پله گذاشتم ...
دستامو به میله های کنارش گرفتم و خیللللی آروم آروم ازش بالا اومدم...
با هر پله ای که بالا میومدم آب از بدن سر میخورد ...
چون قبلش به بدنم لوسیون زده بودم آب روی پوستم قطره قطره شده بود ...

کامل بیرون اومدم و رو سکو نشستم و پاهام و تو اب گذاشتم...
سرمو کج کردم و یکم آب موهامو گرفتم ...
سرمو که بلند کردم دیدم ارسلان درست روبه روی من درحالی که تو آب بود به سکو تکیه داده و دوتا دستاشو از طرفین باز کرده و روی سکو گذاشته ... بد جور بهم خیره شده بود ... مثلِ گرگایی که دارن نقشه میکشن...
از نگاهش داشتم داغ میشدم ... برای فرار از چشماش خودمو به بند آویزون از مایوم سرگرم کردم ...

اونم بعد از کمی شنا اومد و کنارم رو لبه سکو نشست....
نگاش کردم...اونم نگاهی به چشمام کرد.
از داغی نگاش ذوب شدم.....
.نگاش خیلی خاص بود....دلم قیلی ویلی رفت براش.......با پشت دستش بازومو نوازش کرد...

romangram.com | @romangram_com