#بی_تو_مگه_میشه_پارت_65

شنا رو دوس داشتم .....وقتی چشمم به آب تمیز استخر افتاد...تعلل نکردم و شیرجه زدم توش....نیم ساعت همینطوری داشتم واسه خودم شنا میکردم که صدای پا شنیدم.........

صدا نزدیک و نزدیک تر میشد ...
یه لحظه به خاطر خالی بودن خونه ترسیدم ...

از اب اومدم بیرون.... فضای داخل استخر تقریبا نیمه تاریک بود ....
همینطور با قدم های آروم و نا مطمئن داشتم به طرف در ورودی استخر میرفتم که یهو به یه جسم سخت برخورد کردم....
سرمو که بالا اوردم دیدمش....
با چشمای شیطون و لحنی شیطون تر در حالی که سرشو برای دیدن چشمام پایین اورده بود ، گفت:
اومدی استخر خانم کوچولو ؟؟؟
بدون خجالت از وضعی که جلوش ایستاده بودم با کج خلقی و یه کوچولو طنازی تو چشماش نگاه کردم و گفتم:
خودت کوچولویی...
قهقهه ای زد و لپم رو با دوتا انگشتاش کشید ...
به سمت استخر رفت.... تو نور که قرار گرفت دیدمش....
یه مایو سورمه ای تنش بود....عضلات سینش به قدری خیره کننده بود که حد نداشت.....
دلم لک زد واسه بغلش ... دلم میخواست با انگشتام س*ی*ن*شو به بازی بگیرم ...

شیرجه زد تو آب و رو به من با صدای بلند گفت:
تو نمیای ... ؟؟؟

romangram.com | @romangram_com