#بی_تو_مگه_میشه_پارت_52
به چشمام خیره شد و دستامو توی دستش گرفت :
_ناراحت نباش ... میگذره ... کافیه تو اراده کنی تا کمکت کنم ...
بی حوصله گفتم :
_چه کمکی آخه ...
همزمان صدای زنگ گوشیم که روی میز بود بلند شد ...
همون طور که نشسته بودم به صفحه اش خیره ش
دم ...
...Sory...
الان تو موقعیتی نبودم که بخوام جوابِ ثریا رو بدم ...
_جواب نمیدی ؟؟؟
_ نه ... الان حوصله ندارم ...
romangram.com | @romangram_com