#بی_تو_مگه_میشه_پارت_48
که یدفعه ارسلان نفس نفس زنان از روم بلند شد ...
به سمت بلوزش روی صندلی رفت ...
چنگش زد و بدون اینکه نگاهی بهم بندازه از اتاق بیرون زد ...
سعی کردم بفهمم الان دقیقا چه اتفاقی افتاده ...
هنوز برام هضم نشده بود ...
وقتی خون به مغزم رسید نتونستم خودمو کنترل کنم ...
اشکام آروم آروم راه خودشونو روی گونه ام باز کردن ...
این دومین بار بود ...
دومین بار بود که منو پس میزد ...
یعنی انقدددر براش کم بودم ..؟؟؟
راضی نبود که ولم کرد ...؟؟!!
یهو لرز بدی توی تنم افتاد ...
با گیجی یه نگاه به تنم کردم ...
پس چرا تا زمانی که تو آغوشش بودم این سرما رو حس نمیکردم ..؟؟
چرا اونجا اینقدر گرم بود ... ه*و*س انگیز بود ... لذت بخش بود ...
چرا انقدر دارم خورد میشم ؟؟؟؟
چرا هر بار با یه رفتاری غرورم رو میشکنه...؟؟
این بار جوری شکستش که هیچ جوره نمیشه بندش انداخت...
برای این که بیشتر از این نلرزم لحاف رو چنگ زدم و دور تن عریانم گرفتم و خودمو زیرش مخفی کردم ...
romangram.com | @romangram_com