#بی_تو_مگه_میشه_پارت_36
_آره بیشتر نیازه...من برام مهمه با چه آدمایی کار میکنم...
_آخه....
_اگه نمی تونی از بابات کمک بگیری بگو تا یه فکر دیگه بکنم...
_این چه حرفیه آخه چله دیوونه... من فقط خواستم کمک کنم...
دستمو روی دستش گذاشتم و با تموم حسی که از تو چشمام بهش منتقل میشد به دوست چند سالم گفتم:
مرسی عزیزم..تو توی یه شرکت خوب برام کار جور بکن!!! ... این بزرگترین کمکه...
اونم که حالا از فاز شوخی بیرون اومده بود و تحت تاثیر قرار گرفته بود دلسوزانه به چشمام خیره شد و گفت:
یه وقت این کار کردن برات دردسر نشه ... آخه میخوای بگی من کجا میرم؟؟؟
_لزومی نداره استرس داشته باشی..
_آخه تو میخوای بدون اینکه بگی بری سر کار...
_این مسئله به خودم مربوطه... نیازی نیس تو بوق و کرنا کنم...
_ولی من نگرانمااااا..
_نگران نباش...
اما توی دلم یه ذوقی بود که میترسیدم برقش توی چشمام مشخص باشه...و دستم رو شه....
اگه بشه چی میشه خدا...
.....
***
_سلام خانوم...
دختر جوونی پشت میز نشسته بود و بی نهایت به خودش رسیده بود...موهای بلوند شدش از زیر شال بیرون زده بود .. در حالی که با چشم های آرایش کردش بهم زل زده بود گفت:
romangram.com | @romangram_com