#بی_تو_مگه_میشه_پارت_30

یه پیراهن آبی کاربونی آستین کوتاه پوشیدم که بلندیش تا بالای زانوم بود.. روی سینش نگین کاری شده بود و جلوه داشت...
یقش یکم فقققققط یکم باز بود..ولی خانواده عمو اینا زیاد به این مسائل اهمیت نمیدادن..فقط عزیز بود که اونم از وقتی ارسلان گوشی رو داد دستش دیگه دخالتی نمی کنه.. دوباره به ظاهرم نگاه کردم...جوراب شلواری مشکی پوشیده بودم ...چون ساق پا و رون نسبتا درشت و خوش فرمی داشتم خیلی تو چشم بود...موهامم همینطوری ریختم دورم...اگه بابام اینطور میدیدم نصفم میکرد...ولی انگار برای ارسلان این چیزا زیاد مهم نیست... صدای اف اف در باعث شد چشم از خودم بردارم و از اتاق بیرون بیام...ارسلان هنوز از سر کارش نیومده..ای خدااااا... خوبه مامانش بهش گفت مهمون داریمااااا...



الان ساعت تقریبا ده شبه...حتی عمو هم که تو فامیل به پرمشغله بودن معروفه و زنعمو همیشه ازش می ناله اومده...از پله ها اومدم پایین...
عمه کتی داشت با زنعمو احوال پرسی میکرد... ساناز و سهیل هم پشت سرش هنوز گرم احوال پرسی با عمو بودن...شوهر عمم هم کنار عمه کتی ایستاده بود ... جلوتر رفتم که دیده بهتری داشته باشم..و اونا هم متوجه من بشن..اووووه سانازوو..چه جلللف!!!؟؟؟...
یه شلوار تنگ لوله تفنگی پوشیده بود که نیمی از ساقِ پاش معلوووم بود و یه پابند ظریف و ناناس که اللللهی کوفتش نشه هم به پاش بسته بود که کاااملا داشت ساقِ پاشو به دیگران عرضه میکرد...
ناخون های پا و دستش هم معلوم بود کلی پول براشون خرج کرده...ماشالله از مانیکور و پدی کور و هزار تا کوور دیگه بهره میبره برا خوشگل شدن... مانتوش هم مثل کت بود.. یعنی کاش بوووووود...لباسش کاملا بدن نما بود ....ایییش...
درسته لباس منم آنچنان پوشیده نبود اما حداقلش بلندتر و سرسنگین تر از اون بود...یقه مانتوش یا همون کتش باز بود و شالشو به حالتی شُل روسرش انداخته بود.. از فکر کردن به تیپ ناجور این فیسو خانوم بیرون اومدم و با خوشرویی به سمت عمه رفتم ...
_سلام عمه جون
عمه با لبخند زیبایی که دندونای ردیفشو نشون میداد بغلم کرد و گفت:
سلام عمه دورت بگرده... تبریک میگم عزیزم...
بعدم آروم کنار گوشم گفت:
تو که میخواستیش چرا پس انقدر ناز اومدی عمه..؟؟!!
لبخندی خجل زدم و برای عوض کردن بحثی که هیچ علاقه ای بهش نداشتم بلند گفتم:
خوش گذشت مسافرت؟؟عمه جون؟؟
عمه همونطور که از آغوشم بیرون اومد گفت:
آره عزیزم جات خالی .... خیلی دلم میخواست موقع عقدتون باشم ولی نشد... قسمت نبوده حتما...

romangram.com | @romangram_com