#بی_تو_مگه_میشه_پارت_26

ببین ارسلان این بار آخری باشه که منو با اون زنا مقایسه میکنی.. منم این زندگی رو نمیخوام.. این زندگی برام جهنمه.. نه فقط برای تو برای منم سخته.. اما تو فقط توهین میکنی... از این به بعد بفهم چی از دهنت در میاد.. من اونی نیستم که بتونی خوردش کنی... حتی فکرشم نمی کنی چه کارایی ازم بر میاد...
پوزخندی زد و در حالی که تلاش میکرد دستامو از یقش جدا کنه با حالته مسخره ای گفت:
مثلا چه کارایی؟؟
مثل خودش با پوزخند گفتم:
تو به کارات ادامه بده... میبینی...
نگاه خاصی کرد و گفت:
این شاخ و شونه ها رو برای کی می کشی؟؟؟برای شوهررررت؟؟!!
تعجب کردم...این چرا اینطوری حرف میزنه..؟؟!!
بعدم نیمچه لبخندی زد و گفت:
اینا رو نگفتم تحقیرت کنم...گفتم که فقط بدونی...
دوباره همون قیافه سردشو حفظ کرد و گفت:
از این به بعد من تو این اتاق میخوابم... رو کاناپه هم نمی خوابم.. ندید بدید هم نیستم.. با یه کنار هم خوابیدن هوایی شم... این مسخره بازی هارو نمی خوام... این به صلاحه.. از این به بعدم دخالت تو زندگیمو نمی خوام..یعنی تو زندگیمون...من باهات امشب خوابیدم ،نخوابیدم...حاملت کردم و نکردم کسی نمی فهمه...(دستشو ب سینش زد و با تاکید گفت)چون ممممن نمی خوام..
بعد دستاشو تو جیبش کرد و گفت:
بابت حرفامم.....
سکوت کرد و بهم خیره شد... انتظار داشتم معذرت خواهی کنه اما پرو پرو بهم نگاه کرد و ادامه داد:
_اصلا پشیمون نیستم... اگه اونطور که میخوام رفتار نکنی همین برخورد و می بینی...
دستمو به کمرم زدم و سرمو کج کردم به سمت راست...که موهام رو شونه ام ریخت.. با یکم ناز و خیرگی تو چشماش گفتم:
اون وقت چرااااا باید به میل تو رفتار کنم؟؟!!
یکم اومد نزدیک:

romangram.com | @romangram_com