#بی_تو_مگه_میشه_پارت_22

ی شیک و آنچنانیه...پولداریه دیگه...ما با عمو اینا قابل مقایسه نیستیم..
خوش به حال ارسلان..
. داخل ارایشگاه شدم...اوه اوه چه بزرگه اینجا...یه سالن خیلی بزرگ بود با کلی کارمند...
رفتم سمت یکی از خانوما
....
از ارایشگاه بیرون اومدم و یه ماشین گرفتم.
اخیش... قیافم کلی عوض شده بود.همش خودمو تو اینه ماشین نگاه میکردم.موهامو ش*ر*ا*بی کردم...اخه ارایشگره میگفت ش*ر*ا*بی به برنزه ها میاد...واقعا هم بهم اومده بود و جذابم کرد...اپیلاسیون کل بدن هم انجام دادم...احساس سبکی میکردم
رسیدم خونه ساعت 9 بود ...سریع بدون اینکه کسی ببینه رفتم بالا و لباسامو در اوردم و پریدم تو حموم..یه دوش ربع ساعته گرفتم و بیرون اومدم....کشویی که زن عمو گفت و باز کردم.. اوه اوه...چه لباسایی...نپوشیدنش که بهتره...یه لباس قرمز که کلش تور بود رو انتخاب کردم و کنار گذاشتم برای شب...محبوبه اومد بالا و واسه شام صدام زد..ازش پرسیدم ارسلان خان اومده که گفت بله اقا سرمیزن...تعجب کردم پس چرا نیومد لباس عوص کنه..

از پله ها پایین اومدم و به سمت سالن رفتم.... اوه مثل اینکه اخرین نفر بودم....
- سلام
همه اروم سلام دادن..
اومدم رو صندلی بشینم که صدای عزیز میخکوبم کرد
- کسی بهت یاد نداده اول باید به شوهرت خسته نباشید بگی؟
کپ کردم...سر جام مونده بودم و بقیه بهم خیره شده بودن.ارسلان اما با اخم به ظرف غذاش نگاه میکرد.
زن عمو با لبخند نگام میکرد
ناچار کنارارسلان ایستادمو گفتم: خسته نباشی عزیزم
سرشو اروم تکون داد و چیزی نگفت.رفتم و روی صندلی کنارش نشستم.اروم شروع به غذا خوردن کردم.
عمو یه بار حالمو پرسیدو دیگه چیزی نگفت..انتظار اینقد سردی ارسلان و نداشتم...شام که تموم شد عزیز محبوبه رو صدا کرد تا میزو جمع کنه.منم سریع رفتم تو اتاقم تا کارمو انجام بدم..یعنی ارسلان میومد تو این اتاق پیش من؟ اره حتما میاد.مگه میشه نیاد؟ جلو باباش و عزیز نمیتونه نیاد.

romangram.com | @romangram_com