#بی_تو_مگه_میشه_پارت_20
حرف بابا موقع رفتن به ارسلان رو به خاطر اوردم
- اینی که بهت سپردم از جونم برام عزیز تره...اگه کوچکترین ناراحتی داشته باشه به اینکه چه نسبتی باهام داری فکر نمیکنم...مراقبش باش..
ارسلان هم سرشو اروم تکون داد و چشم گفت..
تو اتاق خوابمون تنها بودم و با همون پبراهن زرشکی کوتاه که تا بالای زانوم بود و استین حلقه ای روی تخت نشسته بودم....به جای لباس عروس این پیراهن تنم بود..چیکار کنم خودم خواسته بودم...ارسلان با عمو رفتن بیرون... نمیدونم کجا فقط میدونم رفتن..
تقه ای به در خوردو متعاقبش زن عمو داخل شد.
لبخندی زد و رو. تخت کنارم نشست.
- به چی فکر میکنی عروس قشنگم؟
از لفظ عروس مورمورم شد...نمیدونستم چه حسی بود.. ولی بدم نیومد.
مثل خودش لبخندی زدم و گفتم: به سرنوشتم.
زن عمو نزدیکم شد و اروم دستمو تو دستاش گرفت و گفت:میتونم باهات مادرانه صحبت کنم؟
- حتما..بفرمایین
- ارسلان دوست نداره...دروغ گفت عاشقته نه؟
سکوتم بیانگر همه چیز بود..
- مشخص بود..نمیدونم چرا اینکار رو کردین..نمیخوام هم بدونم.کارتون اشتباه بود...اما من از اینکه تو عروسمی خوشحالم...
لبخند ملیحی زدم و گفتم: ممنون.
- اما ازت خواسته ای دارم.
سوالی نگاش کردم
- میخوام ارسلانو عاشق خودت کنی...اونقد عاشق که پایبند زندگیش شه...میخوام خوشبخت باشین..و خوب میدونم میونتون خوب نیست...و وقت میبره تا ترمیم شه.ولی زن تو یه رابطه حرف اولومیزنه...امشب تو هم بالینشی..باتو قراره کل عمرشو سر رو یه بالش بزاره...میخوام از همین حالا شروع کنی..خودتو براش آماده کن.برو یه دوش بگیر یه لباس خوبم بپوش...کشوی لباس خوابات اون سومیس...اونجا چیدمشون..تو بهترینو بپوش..میدونم تو این موقعیت شاید خواسته زیادی باشه.ولی مردا جذب زنی میشن که ارومشون کنه...اولین قدمم رابطه زناشوییه.اگه تو.. بتونی تو برداشتن این قدم موفق باشی نصف راهو رفتی...
romangram.com | @romangram_com