#بیراهه_ای_در_آفتاب_پارت_73
- خيلي ، خيلي .
- اون چطور ، با اين كه ميدونه زن داري ، بازم دوستت داره ؟
- اگه نداشت ، تا حالا شوهر كرده بود . دلم برا اونم ميسوزه ، خيلي دختر خوبيه . من چقدر احمق بودم كه توجهي بهش نكردم .
- يه روز خواستم برات بنويسم يكي از دختراي محل خيلي دوستت داره . حتي در صدد بودم يه جوري حاليت كنم كه خبر مرگ داداش ناصر همه رو غافلگير كرد . بعدم كه خودت شاهد بودي ، تا همين شيش هفت ماه پيش مادر لباس سياه رو از تنش در نياورد .
چند لحظه هر دو ساكت شديم . نسرين ادامه داد :
- خب ، از من چه كاري برمياد ؟
- هيچي .
- خيلي دوست دارم شيرين رو ببينم .
romangram.com | @romangram_com