#بیراهه_ای_در_آفتاب_پارت_71
- چي شده داداش ؟
- ديگه ازش چي مي دوني ؟
از نگاهش پيدا بود به راز دلم پي برده . گفت :
- كمي دير عاشق شدي داداش ، اما اون عاشقت بود .
- از كجا ميدوني ؟
با لبخند پر معني گفت :
- عيب شما مرداي خونواده اينه كه خيال ميكنين دخترا چيزي حالي شون نيس . خيلي خوب يادمه ، هر روز يا يه روز در ميون به بهونه هاي مختلف تو كوچه مون بالا و پايين مي رفت . يادمه وقتي داداش ناصر از امريكا برگشت ، بين دوست و آشنا و فاميل نگاه ازت بر نمي داشت . بيشتر دختراي محل ميدونستن . چند بار خواستم بهت بگم اما نگفتم . مي ترسيدم دعوام كني يا فكر كني پر رو شدم . آخه اون موقع منو چه به اين كه از عشق و عاشقي حرف بزنم .
- كاش مي گفتي .
romangram.com | @romangram_com