#بیراهه_ای_در_آفتاب_پارت_55

- سال ها منتظر چنين روزي بودم كه ازم تعريف كني ولو اين كه به خاطر دلخوش كردنم دروغ بگي .

- دروغ ميگم كه زيبايي !؟ يعني تا حالا كسي ازت تعريف نكرده و خودت پي نبردي ؟

- نميدونم . خب بگو .

- چي بگم ؟

- تو خواستي با من رو در رو بشي و منو از نزديك ببيني .

همچنان كه رانندگي مي كردم و نيم نگاهي به او داشتم ، گفتم :

- قبل از هر چيز بايد بگم برام باور نكردنيه دختري به اين زيبايي عاشق پاكباخته نداشته باشه .

- داشتم ، حالا دارم ، اما چه كنم كه دلم پيش تو بود و هنوز دوستت دارم . تلفنيم گفتم .


romangram.com | @romangram_com