#بیراهه_ای_در_آفتاب_پارت_49

آن روز شيرين گفت :

- فقط تو نيستي كه زندگي رو باختي ، منم كم از تو ندارم ، چرا كه دلم پيش توئه و نميتونم بي تفاوت باشم . حدود پنج ساله دوستت دارم . اگه با دختري كه دوسش داشتي ازدواج مي كردي ، هرگز به خودم اجازه نمي دادم يادي ازت بكنم و مزاحمت بشم اما ميدونم داري بر خلاف ميلت تحمل مي كني . فقط خواستم دوستت و همون طور كه گفتم سنگ صبورت باشم .

- تو مثل من زندگي رو شوخي نگير . با اين كه دلم ميخواد از نزديك ببينمت و از طرفي اعتراف مي كنم شيفته حرفاي شيرينت شدم اما اينم ميگم كه از من بگذر و دنبال مردي آزاد باش .

آهي كشيد و با اندوه اين بيت را زمزمه كرد :

ناليدن مهجوران سوز دگري دارد

حرفي كه ز دل خيزد بر دل اثري دارد

- نميدونم چي بگم ، قول بده سال جديد خودتو بهم نشون بدي ، شايد گره زندگي هردومون به كمك هم باز بشه .

از او قول گرفتم و براي يكديگر سالي خوب آرزو كرديم .


romangram.com | @romangram_com