#بیراهه_ای_در_آفتاب_پارت_33
جوابش را با آه دادم . با طنازي گفت :
- واقعاً نكنه شيرين كه من باشم دل فرهاد رو كه تو باشي غمگين كنه !
پرسيدم :
- اسمت شيرينه ؟
- دوست داري ، منو به اين اسم خطاب كن .
با حالتي كه بوي بي حوصلگي مي داد ، گفتم :
- يعني هر روز قصد داري به من زنگ بزني و برام شعر عاشقونه بخوني ؟ واقعاً فكر مي كني رابطه يه دختر كه گويا جوونم بايد باشه ، با يه مرد زن دار درسته ؟
- جوون كه نه . با اين كه يكي دو سال از تو كوچيكترم اما احساس پيري مي كنم .
romangram.com | @romangram_com