#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_8
باهمه روبوسی کردم وبعدرادان گفت:اگه میشه من پروا رومی خوام ببرم بیرون
بابا مخالفتی نکردخخ خوشوهرمه حقشه
انقدخوشحال بودکه حس وحالم قابل وصف نبوددد
وقتی ازمحضراومدیم بیرون رادان دستموگرفت حس کردم برق ۶۰۰ولت بهم وصل کردن یه گرمایی بهم واردشدکه دلم قیلی ویلی رفت
منم دستشو فشردم باهم سوارماشینش شدیم گفتم: رادان؟
رادان:جانم؟
وایی این داره منومیکشه بااین جانم گفتنش اخه
:کجا می خوایم بریم؟
رادان: تودوس داری کجابریم؟
:نمیدونم هرجابریم فرق نداره
ردان: به نظرمن اول بریم یه رستوران شیک یه غذای خوب بخوریم بعدبریم بگردیم چطوره؟
:عالیه
بارادان رفتیم یه رستوران خوشگل وشیک
سفارشمونودادیمومنتظربودیم که رادان گفت: پروا؟
:بله؟
رادان: توازبودن بامن ناراحتی؟
:نه چرااخه؟
ردان: یعنی توهم منودوس داری؟ ازبودن بامن لذت میبری؟ دلم می خوادبدونم حس توهم مث حس من هست....
: اره منم دوست دارم
رادان یدفعه چشماش برق زدولباموبوسید
باتعجب نگاش کردموگفتم: وای رادان توچرا دیونه بازی میکنی اخه؟
رادان: ببخشیدعزیزم یدفعه ازخوشی کنترلموازدست دادم
:والامیترسم دفعه دیگت ازخوشحالی یکاره دیگه نکنی
رادان زدزیرخنده مستانه میخندیدوقتی خندش قطع شدگفت: نه میبینم اونقدم ساده وساکت نیستی؟؟
:چی فکردی،؟ هان منودست کم گرفتی اق پسر
romangram.com | @romangram_com