#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_52


سری رفتم سمت اموزش پیش رئییس دانشگاه تقه ایی به در زدم صدایی بم گفت: بفرما

درو بازکردمورفتم داخل دروپشت سرم اروم بستم..

یه مردجوون وهیکلی به پشت سرایستاده بودوخیره به بیرون دفترش یه طرفش کاملا شیشه بود وبالاترین جای ساختمون قرارداشت انگارشهرزیرپاهات بود ادم میومداینجا حس خوبی بهش دیت میدادیدفعه تعجب کردم که مگه شقایق نگفت رئیسش پدر دوست احسانه این که معلومه خیلی جوونه..

پسره برگشت طرفم چشام شیش هفتا میزد محوقیافش شده بودم واقعا خوشگل که میگفتن این بودچشمای عسلی که خیلی کمرنگ بودن موهای قهوه ای خیلی روشن به بور میزدموهای خوش حالتی که همه روبه یه طرف داده بودویه طرفم خیلی کمتر اون ور بودیه کت وشلوارشکلاتی خیلی شیک واقابوددیگه دست ازانالیزشش برداشتم که گفت:ببخشید خانم کاری داشتید؟

اصن حواسم پرت شده بود واسه چی اونجام ..

: سلام ببخشید من بارئیس اینجا کاردارم!!

مرده: من پسررئیسم درنبودایشون من جاشونم امرتونوبگیدلطفا؟

:اها باش ببخشیدمن الان بااقای حائری کلاس داشتم ولی ایشون منوتوکلاس راه ندادوخیلی بدبرخوردکرد ..

مرده: چرا؟ خب حتما دلیل داره ..

: من دیراومدم چون تو ترافیک موندم ویه مقداری طول کشید تاکلاسموپیداکنم بعدش من اولین جلسه ایی هست که میام اون نباید بامن اینطوری رفتارمیکرد؟ اومدم ببینم وقتی دانشجویی روز اول مشکلی پیش بیاددیربرسه باید ازکلاس محروم شه؟ این قوانین دانشگاه؟

مرده: نخیرعیبی نداره چون روز اول بوده ولی بعدازاین سعی کنین زودتربیاین تااستادحائری هم اونجوربرخوردنکنه ..

: من اشتباه کردم ولی نباید همچین رفتاری جلوی همه بامن میکرد

مرده: من ازطرف ایشون ازشما عذر می خوام حالا بیاین بریم سرکلاس من خودم به ایشون میگم

:خواهش میکنم. خیلی ممون

فصل بیست وچهارم: نگاهی بهم کردوگفت: خانم ....

: پروااریا نسب هستم

مرده: اها بعله منم آرتان زمان هستم

:خوشبختم

آرتان: همچنین

رسیدیم دم درکلاس تقه ایی به درزد

صدای ارسام اومدبابی حوصلگی گفت: بلهههه؟؟ بفرمایید؟؟

آرتان دروبازکردوگفت: اقای حائری لطف کنین چندلحظه وقتتونوبه من بدین

ارسام کمی دستپاچه شدبعدازکلاس اومدبیرون درم بست

نگاهی بهم کردانگارکه به خونم تشنست بعدبااخمی روشوبرگردوندوروبه ارتان گفت: اقای زمان چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟

ارتان: ببخشید ولی من می خواستم این سوالوازشما بپرسم..


romangram.com | @romangram_com