#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_40
انقدحالم خراب بودحال خودمم نداشتم چه برسه به دانشگاه
اما خداییش امروز که باآرادردودل کردم یکم بهترشدم شمارشن بهم دادکه هروقت کاری داشتم زنگ بزنم بهش باهاش حرف بزنم یابرم پیشش...
یه بستنی فروشی دیدم چشام پراشک شداخ اون روز توپارک رادان بودواسم بستنی خرید😭الان من تنها کی واسم بستنی بخره کی باشه دستاشو بگیرم کی باشه ...
عب نداره آرا گفت تنهاییم خودش خوبه اره خوبه رفتم یه بستنی قیفی واسه خودم گرفتم بابغض بستنی میخوردم انگارانگار داشتم یکی ازموردعلاقه ترین خوراکیای که دوس داشتمومیخوردم این روزاهمه چی به دهنم زهرمارشده😖
یکم که خوردم پرتش دادم که دیدم صدای دادکسی اومدبرگشتم دیدم یه مرده یکم اون ورترم دارم باعصبانیت نگام میکنه باتحکم گفت: خانم اینجا شهره هااا این چه کاریه نگاکن گندزدی به لباسم متاسفم واستون
به تته پته افتاده بودم گفتم: واییییی ببخشید نمیدونستم کسی پشت سرمه من اصلا حالم خوب نبودومتوجه رفتارم نشدم ببخشیدواقعا معذرت می خوام
دستمالی سری ازکیفم دراوردم وکشیدم به لباسش وبستنی ریخته شده وپاک کردم
باتعجب نگام میکردگفتم: تااونجایی که تونستم پاکش کردم بقیش بایدشسته بشه
باپوزخندنگام کردوگفت: هه بعله
بعدرفت سوارماشینش شدورفت..
منم به راه خودم ادامه دادم کم کم داشت شب میشدمنم خسته شده بودم ازبس یه سره راه رفته بوودم یه تاکسی گرفتم ورفتم خونه.
پول تاکسی دادمورفتم توخونه بااومدن من باباهم سررسید بالبخندنگام کردوگفت: بالاخره ازاون اتاق تنهایی بیرون اومدی؟
:اهوم
بابا: خوبه دخترم حالا کجابودی؟
:پیش روانشناس
بابا: اوه اوه حالا خوب بود؟
:اره بدنبود
بابا: بازم خوبه
مامان اومدوگفت: پدرودختروایسادین دم در چی میگین واسه خودتون؟
منوبابا خندیدیم وبابا گفت: پروا خانومم پیش روانشناس بوده اره؟
مامان: اره راسی پروا تاثییری هم داشت؟
:ای بدک نبودولی خویه جلسه که کافی نیس باید چندباربرم تا حالم بهترشه
مامان: ایشالله که حال توهم حال رادان خوب میشه حالا بیاین تو
رفتیم داخل من به سمت اتاقم رفتم بازبادیدن عکساوخاطراتش دلم گرفت ولی سعی کردم دوباره خودمونبازم رفتم لباساموعوض کردم مامان شام ورومیزکشیده بود
همه نشستیم سرمیزاروم اروم غذامیخوردم که حس سنگینی نگاهی روکردم سرمواوردم بالادیدم بعله همشون زل زدن به من وغذاخوردنم گفتم: چرا همه منواینطوری نگامیکنید؟؟؟
romangram.com | @romangram_com