#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_27

برات تنگ میشه باز ♫♫♫

نمیدونی تو این هوا چشات چه خوش رنگ میشه باز ♫♫♫





بارون هواتو داره رنگ چشاتو داره ♫♫♫

قدم زدن تو بارون ♫♫♫

باتو چه حالی داره ♫♫♫

دلم هواتو داره ♫♫♫

بارون هواتو داره رنگ چشاتو داره ♫♫♫

قدم زدن تو بارون ♫♫♫

باتو چه حالی داره ♫♫♫

باعشق دست رادانوفشردم خودموبهش چسبوندم کم کم بارونم شدت گرفت کامل خیس شده بودیم ولی هیچ کدوممون حاضربه رفتن ودل کندن ازاین بودن وکنارهم نبودیم...

دیگه واقعا بارون شدت گرفته بودووایسادن زیربارون خریت بودرادان دستموگرفت وبادوبه سمت ماشین رفتیم وقتی نشستیم توماشین رادان محکم بغلم کردوبوسیدم چه حالی میدادبودن کنارش رادان خندیدوگفت: واقعا ماهم خلیم هاا دوساعته زیربارون وایسادیم

:نگووو خیلی خوب بوددد

رادان: عشقممم من نمی خوام تومریض شی

:ای بابا بذار حال کنیم وازهوای عشقولانه کنارنامزدمون لذت ببریم مریضی کیلوچنده اخه؟

رادان لوپموکشیدمنوتوبغلش کشید وگفت: نمیدونی چقددیوونتم پروا نمیدونی به خدااا

:منم خیلی





♫♫♫

فصل یازدهم: گوشیم زنگ خورد مامان بود...

—الو

—الوسلام دخترم خوبی؟ امتحان چطوربود؟

—سلامم مامان خوبم امتحانمم بدندادم شما خوبی؟

—اره عزیزم الان کجایی؟

romangram.com | @romangram_com