#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_19
رادان: خب وسط صحنه عاطفیییی.......
: إه دوس دارمممم
رادان: منم خیلی دوس دارم توروبزنم چطوره؟
:إه نامرددلت میاد؟
رادان: اره تویه پارازیتوبایدزد
:خیلی بیشعوریی
رادان: بیشعورخودتی
به کل کلای مسخرمون خندم اومدزدم زیرخنده رادانم بادیدن خندیدن من شروع به خندیدن کرد..
@nilaroman
فصل هشتم: یه مانتوبادمجونی پوشیدم باشلوارلی یخی یه شال بادمجونی هم زدم یکمم ارایش کردم رادانم جلواینه داشت موهاشودرس میکردیکی زدم به پهلوشوگفتم: هوی اقاپسرانقدخوشگل نکن نمی خوام کسی نگاش به اقام بیفته
باخنده لپموکشیدوگفت:فدای غیرتی شدنات شم من اخه
:پس چی مگه من مث توبی غیرتم اخه؟
رادان بابهت نگام کردبعدابروهاش توهم گره خوردتویه حرکت منوبه خودش چسبوندوتمام رژلبی که رولبام بودوبالباش پاکم کردبعددستشومحکم کشیدروصورتم وگفت: حالا خوبه؟
جیغ زدم بادیدن خودم وگفتم: راداااااااان خیلی خلی خیلیییی
غش غش خندیدوگفت: تاتوباشی به غیرت من توهین نکنی اخه خانومی من من اگه بهت چیزی نمیگم دلم نمی خوادتوناراحت شی اخه...
: میدونم
صورتموتمیزکردم بعدبارادان ازهتل خارج شدیم....
توپاساژا همینجورچرخ میزدیم که رادان گفت: بیابریم اینجاپروا
نگاه کردم به سمتی که میگه اوه لباس زیر
یه نگاهی بهش کردم وگفتم: خیلی رودارشدی ها
رادان: زنمی دوس دارم واست ازاینابخرم مشکلیه؟
:اره
رادان:خب چیه؟
:مشکلش اینه من خوشم نمیاد
دستموکشیدوگفت: بایدبیاد
به زوربردم تومغازه
romangram.com | @romangram_com