#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_18


رادان رفت وبایه سینی پرازصبحونه برگشت نشست خودش واسم هی لقمه گرفت گذاشت تودهنم حتی نذاشت ابمیوه وشیرم خودم بخورم

:رادان داری لوسم میکنی ها من بیجنبم...

رادان: عب نداره لوس خودم میشی

:توخیلی خوبی مهربونی واقعا ممنوم ازاینهمه عشقی که بهم میدی

درجوابم لبخندی وزدوگفت: من برم کارای ترخیصوانجام بدم

:باشه

تواون رفت کارای ترخصیموانجام بده منم ازجام بلندشدم وسروضعمومرتب کردم..

رادان اومدوباهم رفتیم سمت هتل...

لباساموبایه تاپ وشلوارک زردرنگ عوض کردم بعدرفتم روی کاناپه جلوی تلویزیون کناررادان نشستم دستشوانداخت دورگردنم سرموگذاشتم روشونش باهم فیلم نگاه میکردیم زنگم زدواسه ناهارپیتزابیارن

داشتیم غذامیخوردیم که باخنده گفت: مسافرت اومدن ماجالبه اولش خوپایدون میره توپهلوتوبعدبه جاگشتن تواین جزیره خوشگل نشستیم توهتل فیلم میبینیم واقعا ماهم فیلیمیم هاا

:مرض بده همه چیمون خاصه

رادان 😂😂😝

:خب رادان کی برمیگردیم؟

رادان: فردا

:اوه چه زود

رادان: والا میترسم اتفاق دیگه ایی رخ بده

:رادااااانننن وااقعا که...

رادان: باشه باشه ببخشیدبانوی من خب عزیزم واسه کارم دیگه

:باشه ولی امروزبایدبریم بازارهااا

رادان: چشم هرچی توبگی

:افرین پسرخوب

رادان: من اگه درخدمت ملکم نباشم درخدمت کی باشم سرورم؟

:ننه من

رادان: کوفت زهرمار

:إبی ادب


romangram.com | @romangram_com