#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_165

نیاز: هووووووی کجامیری واسه خودت ..

پاشو بریم فضا روعاشقونه کنیم واسه شب که ارتان جونت میاد شگفت زده شه😜

: بزن بریم ...

اول رفتیم یکم بانیاز خونه رو مرتب کردیم بعد رفتم کلی گل رز خریدیم..

رو میز ناهارخوری رو پر گل کردیم چندشاخه گلم تو گلدون وسط میز گذاشتم..

شمعای قرمز و کوچیکن رومیز خوشگل چیدم..

بانیاز تموم سقف خونه رو پر از بادکنک قرمز کردیم ...

البته بابادکنک مشکی هم وسط قرمز ها meدرست کردیم...

یه کیک اسفنجی هم درست کردم روشوپر ازخامه کردم رو اونم باکاکائو نوشتم me...

غذاهم مرغ سوخاری درست کردیم ..

اخ داشتم از نا می افتادم..

ولو شدم رو کاناپه ..

نیاز: هوووف چقد سوسولی تو ..

یه ذره کاربیشترنکردی هااا

:عوضی یه بچه تو شکممه هاا من بار شیشه دارم..مث تویه مرغ ول نمیگردم...

نیاز: کثافت خودت مرغی😒😒

:نیاز؟

نیاز: هوم؟

:میگم باارسام چیکردی؟

نیاز: چیو چیکردم؟؟

:جواب ارسام ...

نیاز: منکه گفتم نههه

:نیاز گناه داره ...دوست داره منم میدونم تواونو فراموش کردی انقد بازندگیت بازی نکن دختر به خاطر منم شده یکم منطقی فکر کن و تصمیم بگیر..

فصل هشتادویکم: وقتی به ارتان گفتم حاملم انقد ذوق زده و خوشحال شد که حدو اندازه نداشت....

تموم فامیل ما و خودشو ازغریبه و اشنا شام و ناها داد بماند که چقد واسه من هدیه خرید...

نمیذاشت دست به سیاه و سفید بزنم واسم خدمتکارم گرفته بود یه سره بهم میرسید شده بودم خرسی..

romangram.com | @romangram_com