#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_162


خداییش شیراز بیشتر خوش گذشت خیلی جاهارو گشتیم و ۴روزم اونجا موندیم ...

واقعا ماه عسل خوبی بود...

اونقدرا هم زندگیم تلخ و بی مزه نبودارتان انقد خوب و بامحبت بود انقد به من عشق می ورزید که منم ناخواسته خواستارش میشدم دروغ چرا هروز منم وابسته ترش میشدم و حسم بهش پررنگ حالا میفهمم چرا دنیای و من و رادان از هم جدا شد ..

خوشبختی من خلاصه میشه تو وجود ارتان...

چند روز از برگشتنمون میگذشت مدام حالت تحو داشتم و حالم ارهمه چیز بهم میخورد...

سرتاریخیم که باید عادت میشدم نشده بودم...

وایی نکنه ....

نکنه حاملم؟؟؟؟ 😰😰

داشتم تلویزیون میدیدم ارتانم سرکاربود ..

سری ازرو مبل بلندشدم و رفتم مانتویی سرسری پوشیدم و شالی انداختم رو سرم رفتم از داروخونه ایی که نزدیک خونمون بود یه بی بی چک خریدم ...

واییییی نـــــه😳😳😳من حاملم نگا تروخدا چه خطاشم پررنگ شدن...

حالا این ممکنه غلط باشه اره میرم ازمایش خون میدم بعد مطمن میشم .....

ارتان یه ساعت دیگه میومد منم اصلا طاقت نداشتم بعدا برم یه اس زدم بش من رفتم پیش نیاز ..

لباسام اصلا مناسب نبود یه چهارتا لباس صاف پوشیدم سوییچ ماشینو برداشتم به سمت ماشین رفتم تنوروندم به سمت نزدیک ترین ازمایشگاه...

خداروشکر خلوت بودو زودنوبتم شد گفت فردا امادس جواب..

لحظه شماری میکردم واسه فردا ..

سری رفتم خونه ..

تارسیدم ارتانم بامن رسید ..

یکم تعجب کرد وگفت: برگشتی؟

:اره ..

ارتان: خوبه ..

پروا کباب کوبیده گرفتم غذا که درست نکردی؟

:نه خوب کردی 😂

ارتان: ای تنبل خانوم په چی میکنی توخونه هاا

:شاهزادگی ..


romangram.com | @romangram_com