#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_158
باهم رفتیم پایین اول صبحونه خوردیم بعد رفتیم بازار...
به همه قول سوغاتی داده بودم..
باید کلی خرید میکردم..
یه لباس مردونه فروشی بود رفتیم اونجا..
یه تیشرت زرد واسه پویان خریدم...
ارتانم دوتا تیشرت واسه خودش گرفت ..
بعد رفتیم واسه مامان و غزل و نیاز
چیزبخریم..
واسه مامان یه روسری سنتی خریدم..
یه ادکلن واسه نیاز یه ساعت واسه بابا و یه ساعتم واسه غزل..
:اوه اوه ارتان شقایقم مونده ...
ارتان: هنوز منم هیچی واسه خانوادم نگرفتم 😏
:میدونممم
یه سیسمونی فروشی دیدم جیغ خفیفی زدم که باعث شد چندنفر برگردن و مارو نگا کنن اینشکلی☜😳😲😲😳
ارتان: چتههه پروااا چی شدههه؟؟؟؟
:وایی ارتان نگا اونجارو چقددددنازن خداااا😍😍😍😍
ارتان: وای گفتم حالاچیشده...
: ارتان من نی نی می خوام ارتاااااان من نی نی می خوام خووو...
ارتان باخنده گفت: امشب یکی میندازم توشکمت خانومی..😜😝😜
: إبی ادبببب
ارتان: خب خودت خواستی دیگه ...
باشیطنت گفتم: حالا اگه بندازیم بد نی هاا
ارتان بلند بلند می خندید بوسه ایی روگونم کاشت...
بدنم مورمورشد...
فکرشب وعشق بازی حس خوبی بهم داد...خخخ اوضام خراب شدهه هااا
romangram.com | @romangram_com