#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_157

:إارتان می خوای دوتامونو بکشی بیاربرو عقب یکم بخواب ازپادراومدی خووو

ارتان زد کناررفت عقب فکنم بچم به دومین نکشیده از هوش رفت..

ساعت ۲شب رسیدیم بندرعباس بااینکه خیلیم تندرفتیم..

داشتم ازخستگی میمردم ..

گردنمم خیلی درد میکرد..

باکلی بدبختی یه هتل خوب پیداکردیم..

سری کلیدو گرفتیم رفتیم سمت اتاقمون درو بازکردم ولو شدم روتخت و بیهوش شدم...

صب باصدای ارتان چشم واکردم ..

ارتان: خانومی؟؟؟

خوشگل من!!!

نمی خوای بیدارشی اومدیم بگردیم هااا

:اوووف ارتان خوابم میادجان مادرت بذابخوابم..

ارتان: خانومم ساعت ۱۱پاشو دیگه...

: اههه ۱۱

ارتان: اره..

: الان بلند میشم

ارتان: باش گلکم...

فصل هفتادوپنجم: به زور ازرخت خوابم دل کندم و بلندشدم..

رفتم دستشویی اول دست وصورتمو شستم بعد مسواک کردن موهامو شونه کردم موهایی که کمی بلندشده بودن...

همون یه ذره مورو فر کردم..

مانتو سفیدی پوشیدم باشلوار لی ابی تیره که پایینش کش میخوردو خیلی جذب بود..

شال سفیدی هم زدم با رژ لب قرمز مات...

خط چشم مشکی باریکی هم کشیدم با ریمل و ژر گونه قرمز..

یه طرف موهامم بافت افریقایی زدم بقیرم ریختم اونطرف..

کفش کالج سفیدمم پوشیدم..

ارتانم تیشرت سفیدی پوشید باشلوارهمرنگ من..

romangram.com | @romangram_com