#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_141
:عیب نداره فداتشم قسمت این بود تودعا کن خوشبخت شم
رویا: حتما اجی گلم...
صورتموبوسیدو رفت...
ارسامم اومده بود ولی ارا وشوهرش نه ارسام گفت بچشون حالش بدشده..
ارسامم خیلی توخودش بود ...
میدونستم هنوزم درگیرنیازه ولی خب نیاز نمی خواستش...
ارتان: پروا؟
:جانم؟
ارتان: داشتی واسه رادان گریه میکردی؟
:نه
ارتان: پروا الهی ارتانت بمیره نکن باخودت ...منکه میدونم توهنوزم عاشقشی به خدا من طاقت غمتوندارم اصن همین الان می خوای بگم عاقد طلاقت بده عقد رادان شی!!!!
:این چه حرفیه ارتان توشوهرمی همه زندگیمی این حرفو نزن...
ارتان غمگین نگام کرد بعد بلند شد رفت پیش مردا...
اهنگ شادی درحال پخش بود ..
دخترا بزور بردنم وسط انقدرقصیدیم که پاهام دراومد چرا غصه بخورم اخه؟ یه شبه عروسیمه...
وقت تانگورقصیدن بود ارتان دستموگرفت باهم رفتیم وسط سالن همه چراغا خاموش شد...
فقط نورکمی بود که فضا رو رمانتیک تر کرده بود...
دستاموتوگردنش حلقه کردم اونم توکمرم اروم اروم توبغلش میرقصیدم...
سرشو اورد نزدیک گردنم وبوسه ایی حوالم کرد...
بدنم مورمور شد..
فصل شصت وشیشم: دیگه داشتیم میرفتیم سوار ماشین شیم که رادان اومد کنارم ارتان حواسش نبود اروم وبی صدا گفت: مواظب خودت باش امیدوارم خوشبخت شی همه هستی من...
اینو گفت و رفت رفت و ازلای جمعیت ناپدید شد..
رفت ومنوبایه دنیا تنهایی وآه تنها ی تنها گذاشت...
صداش چقدر بغض داشت..😥
امشب چه شب تلخی بود...
اصن دیگه من هیچیزو حس نمیکردنمیدونم چیشد سوار ماشین شدیم دوساعت کل شهرو چرخ زدیم و کی رسیدیم خونه و ازهمه خدافظی کردیم...
romangram.com | @romangram_com