#بی_پروا_نفس_کشیدن_پارت_142
آه شروع یه یه تیتراژ جدید یه زندگی جدید...
ارتان ماشینوبرد داخل خودش اومد درو برام بازکرد پیاده شدم درو بست یدفعه بلندم کرد توبغلش جیغ خفیفی زدمو گفتم:واییی ارتان الانه بیفتم هااا
ارتان: نه عشقم نمیفتی...
تاخود اتاق روی تخت توبغلش بودم اروم گذاشتم روتخت..
ولو شدم...
ارتان: امشب خیلی کارداریم خانومم
چشاش برق زد
:وایییی ارتان😨😰
ارتان: جوننننننن دلمممم
ارتان نشست کنارم منوگذاشت روپاش باحوصله ارواروم موهامو بازکرد...
بعد زیپ لباسمو کشید پایین..
لباس افتاد روی زمین و من فقط بادوتیکه لباس زیر جلوش بودم داشتم ازخجالت اب میشدم هران ممکن بود توزمین محو شم...
ارتان انداختم روتخت خودشم خیز برداشت روم...
نوازش گرانه اول موهامو بوسید بعد همه ی اجزای صورتم...
تموم بدنم و غرق بوسه کرد داشتم دیونه میشدم توبغلش..
صب بادرد شدیدی که زیر دلم میپیچید بیدارشدم بافکر به دیشب لبخندی رو لبام جاگرفت..
ارتان خواب بود ولی من دیگه خوابمو کرده بودم..
نگاهی به ساعت انداختم اوپس ساعت ۱۰صب چقد زود بلندشدم خخخخ...
رب داشممو پوشیدم و رفتم سمت حموم ...
بعد اینکه حمومم تموم شد اومدم بیرون...
ارتان هنوزم خواب بود...
نیم تنه لختش ادمو دیونه میکرد بدن عضله ایی وشش تکش..
پتو ازروش رفته بود کنار رفتم درسش کردم که یدفعه دستموکشید بعد افتادم توبغلش ..
romangram.com | @romangram_com